خزان آرزوها
خستگــی
همیـشه به کـــوه کنـدن نیستـــ
خستگــی
گـاهــی همــین آخریـن جرعــه هــای امیــد استــ
وقتــی لیــوان
تـا بــه لبتـــ مــی رسـد
از دستتـــ می افتــد
خـــورد و خاکشیــر می شــود
و تـــو مـــی نشینــی بر کفـــ آشپـزخــانه و
بغض هــزارساله ات را مــی شکنــی زار زار
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, ساعت
3 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |