خزان آرزوها

دلم گم کرده راهش را......

وچشمانم نگاهش را...............

شبیه اسمانی که.........

شبی گم کرده ماهش را.....

نوشته شده در یک شنبه 17 آبان 1394برچسب:,ساعت 11 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

یه روز از پیش تو میرم که هوا بارونیه....یه روز از پیش تو میرم که اشکام پنهونیه

نوشته شده در دو شنبه 10 آذر 1393برچسب:,ساعت 9 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

روبه صفتان زشت خو را نکشند

گرعاشق صادقی ز مردن نهراس

مردار بود هر انکه او را نکشند

نوشته شده در سه شنبه 27 آبان 1393برچسب:,ساعت 11 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند

گرتو نمی پسندی تغییر ده قضا را

نوشته شده در سه شنبه 27 آبان 1398برچسب:,ساعت 11 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

من بهترین حال  رادارم وقتی تو کنارمی............

نوشته شده در سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 8 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

ردپای کسی که ارامش را ازمن گرفته بود دنبال کردم به خودم رسیدم

نوشته شده در سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 8 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

رفت

.تورا به خداسپرد وخودرابه دیگری

نوشته شده در سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 8 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

ar46ydyxunrjblf4h8e4.jpg

نوشته شده در دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 4 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

jomlax-love (7)

نوشته شده در دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 4 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

Heart1.gif

نوشته شده در دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 4 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

خدایا...
یه حسرت بزرگ ...
به نیتش فال حافظ بگیرم
این باشه:
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

نوشته شده در چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:,ساعت 1 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

باران چه بی احساس بود
انگار نه انگار از آسمان میامد
انگار اصلا از غم و درد آسمان نبود،
كه به سوی زمین میامد
زیر سقف سیاه شب آهسته قدم زدم
سنگینیه آسمان را حس میكردم
ولی بارانش احساس نداشت
زیر همان باران قسم خوردم ،
من همچون آن بی احساس شوم
ایستادم قطره ای گوشه لبم ،
شوریش را احساس كردم
اشك های من هم بی احساس بودن
ولی بی قرار....

نوشته شده در یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:,ساعت 10 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

یادت هست !
پرسیدی چقدر دوستت دارم ؟
من
نتوانستم آنچه در دل داشتم بر زبان آورم
تو
رفتی
اما
اکنون که به عکس هایت نگاه می کنم زمان ایستاده و بر من حسرت می خورد ....
اینگونه دوستت دارم.

نوشته شده در یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:,ساعت 10 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

و مـــن ...
........................ هنــــــــوز تـــو را مــانــنــــدِ " تمـــام شـــدنِ "
......... مشــــق شبـــــــــــم دوســـــتــــــــ دارم ...
........................... پـــــــــاک و کــــــودکــــــــــــانــــــه ...........!!!

نوشته شده در یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:,ساعت 9 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

ایـــ ـن روزهــ ــ ـاخیلـ ــ ـــی دلـ ــم هــــوای گـ ــــ ــریه کــ ـــردن :((میـــ ــ ــخواهـــ ـد امـــّــا هرچـــ ـــه بـــ ـه دنــ ـــبال شـــ ــانــ ـه ای میگـ ــــردم که ازآن خــ ــــودم بــ ــــاشـــ ــد پیـــــ ــدا نمیـــ ــــکنم....
نمـــ ـــیدانم انــ ــــگار فقـــ ــط وفقــ ــــط خـــ ــــودم مــــ ــانده ام ویـــ ـک بغــ ــض لعنــ ـــتی با یـــ ـــک زانـــ ــــو......

نوشته شده در شنبه 12 بهمن 1392برچسب:,ساعت 11 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

عمرم ھمہ در نالیدن بر باد رفت
وزندگے ام ھمہ درجرعہ نوشیدن بر آب !
و اکنون بر لب بحر فنا منتظرم
بتم شکستہ

نوشته شده در شنبه 12 بهمن 1392برچسب:,ساعت 11 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

در هیاهوی زندگی، دریافتم کسی هست

که اگر بخواهد می شود

و اگر نخواهد، نمی شود؛ “به همین سادگی”!

کاش نه می دویدم و نه غصه می خوردم،

کاش فقط او را می خواندم…

نوشته شده در شنبه 12 بهمن 1392برچسب:,ساعت 10 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

خدایا...
صبورانه در انتظار زمان میمانم...
اما...
دلم...صبر را نمیفهمد...بهانه میگیرد
دل است دیگر...
اگر میفهمید که دیگر دل نبود...

نوشته شده در شنبه 12 بهمن 1392برچسب:,ساعت 10 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

عاشقانه

نوشته شده در شنبه 30 آذر 1392برچسب:,ساعت 10 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

نوشته شده در شنبه 30 آذر 1392برچسب:,ساعت 9 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

به من عشق تعارف نکنید

نوشته شده در شنبه 30 آذر 1392برچسب:,ساعت 9 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

عکس نوشته های عاشقانه با شعر های زیبا

نوشته شده در شنبه 30 آذر 1392برچسب:,ساعت 9 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

عکس نوشته هایی از اشعار آنهایی که عشق را فهمیدند

نوشته شده در شنبه 30 آذر 1392برچسب:,ساعت 9 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم ، اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم ،

بر لب کلبه ی محصور وجود ، من در این خلوت خاموش سکوت

اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم ، اگر از هجر تو آهی نکشم ، تک و تنها ، می شکنم

 

 

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

گل واژه نیست
گل ترانه نیست
گل بهانه نیست
گل شاهپرک نیست
گل تنها نگاه توست
در قلب کوچک من جوانه می دهد
ودر زمین سبز عشق
بهانه می گیرد آغوش ات را
همراه باد می رقصد
و واژه می شود
و شعر مرا پر از نامت می کند

 

http://img.parsfun.net/images/93465141808991458625.jpg

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

خدا ما رو برای هم نمی خواست

فقط می خواست عشق و  فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست

فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تمام لحظه های این تب سرد

خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمی خواست

خودت دیدی دعامون بی اثر بود

چه سخته مال هم باشیم و بی هم

می بینم میری و می بینی میرم

تو وقتی هستی اما دوری از من

نه می شه زنده باشم نه بمیرم

نمی گم دلخور از تقدیرم اما

تو می دونی چقد دلگیره این عشق

فقط چون دیر باید می رسیدیم

داره تو دست ما میمیره این عشق
نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

خوشبخت بودن

رنج تلخ است ولی وقتی آن را به تنهایی می کشیم

تا دوست را به یاری نخوانیم،

برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند

طعم توفیق را می چشاند

و چه تلخ است لذت را “تنها” بردن

و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن

و چه بدبختی آزاردهنده ای ست “تنها” خوشبخت بودن

در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

در بهار هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زند

یاد “تنهایی” را در سرت زنده میکند

“تنها” خوشبخت بودن خوشبختی ای رنج آور و نیمه تمام است

” تنها” بودن ، بودنی به نیمه است

و من برای نخستین بار در هستی ام رنج “تنهایی” را احساس کردم

 

 

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

 

زیبای من میدانم دوری

خیلی دور

دستم بهت نمیرسد اگر ممکن هست

گهگاهی در مسیر باد باش اینجا همیشه مشامی هست!

که در انتظارش

عمیق تر میکشد تک تک نفس هایش را...!

 

439470_yggk8w8e[1].jpg

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

دلــــــــــــــــــت که شکست،
ســـــــــــــــرت را بگیر بـــــــــــــالا ..!
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش.
حواست باشد ؛ دل شکسته، گوشه هایش تیز است..
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی ،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود…
صبور باش و ساکت.
بغضت را پنهان کن،
رنجت را پنهان تر....!

 

 

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

باز این غم ِ پُرحرف آمد …
چیزهای غمناک می‌گوید !
حوصله ندارم ،
می‌گویم: نگو ..
مراعات نمی‌کند !
از جا می‌جـَهـَـم ،
یقه ‌اش را مُشت میکنم ،
به دیوار میچسبانمش ،
غمگین نگاهم می‌کند
بس که غمگین است !
دلم برای غمَم می‌سوزد ..
رهایش می‌کنم بـِــرَوَد ..
گریه می‌کند..
میرود..
عجب حکایتی است !

متن عاشقانه عکس عاشقانه

 

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

متن عاشقانه عکس عاشقانهوقـتی از چـشمِ کـسی بیُــفتی ،
مثلِ یــک قـــطره اشک ..
دیگه فــرقـی نمیــکنه کجـــا بـــاشی !؟

گوشه ی چشم ..
رویِ گونه ..
و یا ..
رویِ خــاک !
تـــو دیـگه چــکیــدی…

 

 

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

مرا میــان بازوانت مومیایی کن…

شاید هـزار سال بعد… باستان شناس کنجکاوی

… از عــاشــقــانــه های دســتــانـــت… رمز گشایی کند…

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 8 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

 

نوازشگرخوبی نبودی!
سفیدشده،
تارمویی راکه قسم خوردی بادنیاعوضش نمیکنی!

 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 8 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

این روزها…
دوباره افکارم،به سوی تو پر میکشد…
سنگش نزن،،تحمل کن!!

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 8 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

وقتی نیست نباید اشک بریزی باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند تا کوه شوند ، تا سخت شوند ، همین ها تو را میسازد سنگت می کند درست مثل خودش ! باید یادت باشد حالا که نیست اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند …میدانی؟ آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد

 

 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 8 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست ؟ عشق کدام است ؟ غم کجاست
؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست . .
.

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 8 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |


یادت برایم
همانند قصه سیگار پیرمردیست
که سالهاست میگوید نخ آخر است

 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 8 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

به چشم هایت بگو نگاهم نکنند بگو وقتی خیـره ات می شوم

سرشان به کار خودشان
باشد

نه که فکر کنی خجالت میکشم ، نه

حواسم نیست ، عاشقت میشوم



 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 3 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |


خیلی مواظب باش !
اگه باشنیدن صداش دستت لرزید !
اگه از بدی هاش
!
فرار نکردی و موندی !
دیگه تمومه . . . !
اون شده همه دنیات

 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |


از میان تمام روزهای زندگی ام فقط امشب گیتار دلم می نوازد باورکن من نیز دلم
برایش تنگ شده بود
بیصدا خواندم تمام دلم را . . .
باورش با تو . . .

 

 

 

.

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

سخت بود

فراموش کردن کسی

که با او

همه چیز و همه کَس
را

فراموش می کردم . . .

 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

چقدر این دوست داشتنهای بی دلیل خوب است… درست مثل همین باران…که بی سوال … فقط می بارد…آرام …شمرده شمرده…فقط می بارد… چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |


آینه!
تو ازشکستن چه می دانی
که شکسته شدنم رااینطور به رخم می کشی؟

 

 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

دوستت دارم “دوستت دارم” هایت را به کسی نگو نگه دار برای خودم من جانم را برای شنیدنش کنار گذاشته ام . . .

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

نــــــــــــه !
هوا سرد نیست !
سرمای کلامت ، دیوانه ام میکند
بی رحم
!
شوق نگاهم را ندیدی ؟
تمامه من به شوق دیدنت ، پر میکشید
ولی . .
.
همان نگاه بی تفاوتت
برای زمین گیر شدنم کافی بـــــود

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

ﺩﺭﺩﯾﻌﻨـﯽ :
ﺍﻣﺸﺒــﻢ ﻣﺜــﻞ ﺷﺒــﺎﯼ ﺩﯾﮕـﻪ
ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸـــﯽ
ﺁﻫﻨﮕــــ
ﺑــﺰﺍﺭﯼ ﻭ ﺑـﺎﺯﻡ ﻓﮑــﺮ ﮐﻨــﯽ
ﺑـﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾـــﯽ ﮐــﻪ ﺑﺎﻫــﻢ ﻣﯿﺰﺩﯾــم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ
خیلی همراهم بودی….
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ حتی یه نگاهش برات یه دنیا ارزش داره…
به
ﺍﯾﻨـﮑـﻪ چقدر باهم دعوا کردیم و آشتی کردیم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ کلی حرف توی دلت میمونه
و نمیتونی بهش بگی…
ﺑﻪ ﺍﯾﻨـﮑـﻪ….
لعنت به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ ها….
ﻭ ﻣﺜـــﻞ ﻫﻤﯿﺸــﻪ
ﭼﺸﻤــﺎﺕ بایــد ﺗﻘﺎﺻـــ ﭘﺲ ﺑـــﺪن…

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

بیشتر از هرکسی … خودت را دوست داشته باش! جوری که هر کجا نشسته ای … هر جا که می روی …. در هر کاری که میکنی … “خــــــــودت ” حضور داشته باشد ، یــــک حضــــــــــور بـــی ماننـــد … اما خالــــــی از تکبــــر ، حسادت ، ریــــــا … باور کن تا عاشق خودت نباشی …. عاشق هیچ کس نمیتوانی بشوی …. و هیچ کس هم ..(!)… عاشقت نمیشود !

 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

دنیا ! بازی هایت را سرم درآوردی ! گرفتنی ها را گرفتی ! دادنی ها را ندادی ! حسرت ها را کاشتی ! زخم ها را زدی ! دیگر بس است چون چیزی نمانده ، بگذار بخوابم . . . محتاج یک خواب بی بیدارم !

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

دختر گفت : بشمار !
پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن : یک ، دو ، سه ،
چهار . . .
دخترک رفت پنهان شود !
آن طرفتر پسر دیگری را دید که گرگم به هوا
بازی میکند ، برّه شد و با گرگ رفت . . .
پسرک قصه هنوز می شمارد . . .

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |


Power By: LoxBlog.Com