خزان آرزوها

ایـــ ـن روزهــ ــ ـاخیلـ ــ ـــی دلـ ــم هــــوای گـ ــــ ــریه کــ ـــردن :((میـــ ــ ــخواهـــ ـد امـــّــا هرچـــ ـــه بـــ ـه دنــ ـــبال شـــ ــانــ ـه ای میگـ ــــردم که ازآن خــ ــــودم بــ ــــاشـــ ــد پیـــــ ــدا نمیـــ ــــکنم....
نمـــ ـــیدانم انــ ــــگار فقـــ ــط وفقــ ــــط خـــ ــــودم مــــ ــانده ام ویـــ ـک بغــ ــض لعنــ ـــتی با یـــ ـــک زانـــ ــــو......

نوشته شده در شنبه 12 بهمن 1392برچسب:,ساعت 11 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

عمرم ھمہ در نالیدن بر باد رفت
وزندگے ام ھمہ درجرعہ نوشیدن بر آب !
و اکنون بر لب بحر فنا منتظرم
بتم شکستہ

نوشته شده در شنبه 12 بهمن 1392برچسب:,ساعت 11 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

در هیاهوی زندگی، دریافتم کسی هست

که اگر بخواهد می شود

و اگر نخواهد، نمی شود؛ “به همین سادگی”!

کاش نه می دویدم و نه غصه می خوردم،

کاش فقط او را می خواندم…

نوشته شده در شنبه 12 بهمن 1392برچسب:,ساعت 10 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

خدایا...
صبورانه در انتظار زمان میمانم...
اما...
دلم...صبر را نمیفهمد...بهانه میگیرد
دل است دیگر...
اگر میفهمید که دیگر دل نبود...

نوشته شده در شنبه 12 بهمن 1392برچسب:,ساعت 10 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |


Power By: LoxBlog.Com