خزان آرزوها

 

 

من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم

 

من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم

 

من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم

 

من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم

 

من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم

 

من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم

 

من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم

 

من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم

 

من ایمین را از کودکان معصوم آموختم

 

و من آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم

 

نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

 رفتنت را ديدم
تو به من خنديدي
آتش برق نگاهت دل من آتش زد
و مرا در پس يک بغض غريب
در ميان برهوتي تاريک
پشت يک خاطره سرد و تهي
با دلي سنگ رهايم کردي
و تو بي آنکه نگاهي بکني به دل خسته و آزرده من
رفتنت را ديدم
تا به آنجا که نگاهم سو داشت
و تو در آخر اين قصه تلخ محو شدي
باورم نيست که ديگر رفتي
اشک من بدرقه راهت باد

نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

 عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |


سرو می نازید و می بالید سخت:
«از من آیا هست زیبا تر درخت؟
برد با من نیست آیا ؟

من پرند نوبهاری بی خزانم در براست!»

گل، به او خندید و گفت:
«از تو زیباتر منم ، کز رنگ و بوی تاج نازم بر سراست!»

چهره نرگس به خودخواهی شکفت،
چشم بر یاران خام اندیش ، گفت:
«دست تان خالی است در آنجا که من ، دامنم سرشار از گنج زر است!»

ارغوان آتشین رخسار گفت:
«برد با همتای روی دلبر است!»
لاله ها مستانه رقصیدند،
یعنی :«غافلید!

در جهانی اینچنین ناپایدار،
برد با آنکس که چون ما سرخوشان ، تا نفس دارد به دست ساغر است!»


پای دیواری ، درون یک اجاق،
کنده ای می سوخت ، در آن سوی باغ،
باغبان پیر را با شعله ها
رمز و رازی بود ، سرجنباند و گفت:
« برد با خاکستر است»

..... برد با او بود یا نه،
روز دیگر بامداد،
توده خاکستری را
هر طرف می برد باد!!


 

نوشته شده در جمعه 13 مرداد 1391برچسب:,ساعت 5 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم

چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟

چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟

از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن

نمی دانی ! چه می دانی ، که آخر چیست منظورم

تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم

کجا می خواستم مردن !؟ حقیقت کرد مجبورم

چه شبها تا سحر عریان ، بسوز فقر لرزیدم

چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم

از این دوران آفت زا ، چه آفتها که من دیدم

سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان

هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم

فتادم در شب ظلمت ، به قعر خاک ، پوسیدم

ز بسکه با لب محنت ،*زمین فقر بوسیدم

کنون کز خاک غم پر گشته این صد پاره دامانم

چه می پرسی که چون مردم ؟ چه سان پاشیده شد جانم ؟

چرا بیهوده این افسانه های کهنه بر خوانم ؟

ببین پایان کارم را و بستان دادم از دهرم

که خون دیده ، آبم کرد و خاک مرده ها ، نانم

همان دهری که بایستی بسندان کوفت دندانم

به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم : انسانم

ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی

وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی


شکست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستی

کنون ... ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان

به جای گریه : بر قبرم ، بکش با خون دل دستی

که تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی

نه غمخواری ، نه دلداری ، نه کس بودم در این دنیا

در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا

همه بازیچه ی پول و هوس بودم در این دنیا

پر و پا بسته مرغی در قفس بودم در این دنیا


به شب های سکوت کاروان تیره بختیها

سرا پا نغمه ی عصیان ، جرس بودم در این دنیا

به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی

که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی ...

 


 

نوشته شده در پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:,ساعت 6 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

بیراهه هم برای خودش راهیست !

وقتی من را به تو برساند ..

. . .

عکس, تصویر, جملات احساسی جدید عاشقانه زیبا

 

 

. . .

و حوصله

چه زود بیطاقت می‌شود

در ادامه راهی که

به تو ختم نمی‌شود ..

. . .

وقتی که کلمات، تو را میخوانند و تو در بودنم جاری نمی‌شوی…

دوباره عشق

در میان لبانم

بیصدا می‌نشیند

تا

صدایش کنی..

. . .

به من گفت همه رو ول کن … باید دور همه رو خط بکشی
ولی خودش جلوی آینه دور چشمشو خط کشید و رفت سر قرار..

. . .

اگر “او” برای “تو” ساخته شده! “من” برای “تو” ویران شده‌ام … !!!

. . .

حوّایت می‌شدم
اگر سیبِ سرخی داشتی
حیف
«آدم» نیستی!!!

. . .

از درد های کوچک است که آدم می نالد

وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوی..

. . .

چطور می توان به تاول های پا گفت :
که تمام مسیر طی شده ،
اشتباه بوده . . .!

. . .

چه ازدحامی به پا کرده ای در من،
همین تو یک نفر !

. . .

تنها نرو ! این راه رفتن نیست ..

دنیای تو چیزی به جز من نیست

تو از خودت چیزی نمیدونی

تنها نرو ! تنها نمیتونی ..

من حال این روزاتو میدونم .

چیزی نگو ! چشماتو میخونم ..

نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

یادش به خیر ...

در بازی زندگی ...

 

گفت ... کلاغ ...

گفتیم ... پـــــــــر ...

 

دیگری گفت ... گنجشک ...

گفتیم ... پـــــــــر ...

 

آن یکی گفت ... گفت ... عــشـق ...

بی اختیار ... گفتم ...

 

پـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر ...

نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

ســفــر ...

 

مـن ، تـو ، کـوچـه ...

 

 

 

 

 

 

 

از وقتی رفتی کـوچه دائما سراغت را از من میگرفت ...

 

مانده بودم چه بگویم ...

 

گفتم رفته ای ســفــر ...

 

 

 

کـوچه سالها منتظرت ماند ... اما تـو ... نیامدی ... نیامدی ...

 

حالا اثری از کوچه نیست ... کوچه حالا خـیابان شده است ...

 

دلم برای کوچه میسوزد که هیچوقت عمق سفرت را ندانست ...

 

به هر حال ...

 

حالا نیا ...

 

اکنون دانه های کوچک برف روی سرم خودنمایی میکنند ...

 

از این پس ، با یاد کـوچه زندگی میکنم ...

 

 

 

 

 

ســفـرت بخیـــر ...

 

 

 

 

نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

شعر و عکس عاشقانه بسیار زیبا

کلمه

کلمات

کلام نمی آید بر لبم

وقتی تو اینجایی

لب سکوت میکند

انگار چشمها تا به حال

ندیده اند

فرشته ای به این زیبایی

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 2 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

شعر و عکس عاشقانه بسیار زیبا

چند سال پیش …

وقتی كه تركم می كردی ؛

گفتی كه از یاد ببرم ؛ هر آن چه بین مان بود
………
و من نیز اسمت را

بر در و دیوار نوشتم

تا خاطرم باشد كه باید …

فراموشت كنم !

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

شعر و عکس عاشقانه بسیار زیبا

کاش می دانستی، من سکوتم حرف است،

حرف هایم حرف است،

خنده هایم، خنده هایم حرف است.

کاش می دانستی،

می توانم همه را پیش تو تفسیر کنم.

کاش می دانستی، کاش می فهمیدی،

کاش و صد کاش نمی ترسیدی که مبادا دل من پیش دلت گیر کند،

یا نگاهم تلی از عشق به دستان تو زنجیر کند.

من کمی زودتر از خیلی دیر،

مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد.

تو نترس، سایه ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد.

کاش می دانستی،

چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت،

در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست.

تازه خواهی فهمید، مثل من عاشق مغرور شب افروزی نیست.


 

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

شعر و عکس عاشقانه بسیار زیبا
 

دیگر آن مجنون سابق نیستم
آن بیابان گرد عاشق نیستم

اینک از اهل نسیم و سایه ام
با تب صحرا موافق نیستم

با سلامی با خیالی دل خوشم
در تکاپوی حقایق نیستم

بس کنید اصرار را، بی فایده ست
من برای عشق لایق نیستم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |

شعر و عکس عاشقانه بسیار زیبا


آنهایی كه همیشه بودند، هرگز نبودند
او كه هرگز نبود، همیشه بود
همیشه و در تمام لحظه‌ها
به او كه تمام دقایق عمرم را عطر‌آگین كرد
آنچنان كه
بعد از سالیان دراز
هنوز از شمیم خوش آن لحظه‌ها سرشارم
و رد پایش هنوز در خواب‌های هر شب من….

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

دوستت دارمهدیه ایست که هر قلبی فهم گرفتنش را ندارد !
قیمتی دارد که هر کسی , توان پرداختنش را ندارد !!
جمله کوتاهی است
اما هر کسی " لیاقت " شنیدنش را ندارد

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

شکستنه
درد تمام عاشقا پای کسی نشستنه

این روزا مشق بچه هایه صفحه آشفتگیه
گردای روی آینه فقط غم زندگیه

این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه

این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه
آرزوی شقایقا یه کم کبوتر شدنه

این روزا آسمونمون پر از شکسته بالیه
جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه

این روزا کار آدما دلای پاک رو بردنه
بعدش اونو گرفتنو به دیگری سپردنه

این روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترین بهونشون از هم خبر نداشتنه

این روزا سهم عاشقا غصه و بی وفائیه
جرم تمومشون فقط لذت آشنائیه

این روزا چشمای همه غرق نیاز و شبنمه
رو گونه هر عاشقی چند قطره بارون غمه

این روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پس زدن و نموندنه...

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

شعر و عکس عاشقانه بسیار زیبا

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

عکس عاشقانه و بسیار زیبا ( فانتزی )

گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست

گفتم که مرا دوست نداری گله‌ای نیست

رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مسئله‌ای نیست

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 10 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |

چطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودیبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.comچطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.comچطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین توبه من آشفتهبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.comزندگی می بخشه؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.comچطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.comچطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comای تنهاترین ستاره زندگی منبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.comپشت پنجره دل تنگم به انتظار لحظه با تو بودن می مانمبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.comتا با آمدنت دل بی قرارم را آرام کنیبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ
www.bahar-20.com

نوشته شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:,ساعت 10 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |


Power By: LoxBlog.Com