خزان آرزوها
سلام به تو ای عشق دوست داشتنی ام: امشب که سقف بی ستارهُ اتاقم بر سرم سنگینی می کند ، مانده ام که از چه بنویسم، از آنهایی که دیروز با بودند و امروز رفته اند یا از تو که همیشه حرفهای مرا می خوانی ؟ از چه بنویسم؟ از آسمانی که در حال عبور است یا از دلی که سوت و کور است؟ از زمین و زمان بنویسم یا از یک نگاه مهربان ؟ از خاطراتی که با تو در باران خیس شد یا از غزل هایی که هیچ وقت سروده نشده ؟ از چه بنویسم؟ از مهری که هرگز به سویم نفرسادی یا از ترانهای که هرگز برایم نخواندی ؟ از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم یا از بر رودی که هرگز آن را بر زبان نیاوردیم ؟ من عاشق درختی هستم که فرصت نشد اسممان را روی آنحک کنیم . ای عشق پاکم اگر قرار باشد بنویسم ؟ باید در همهُ سطرهای دفترم حضور داشته باشه نفس های تو
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |