خزان آرزوها
جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت چون رمیدن های آهو ناز کردن های او دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت کهنه ای بودم برای دست های این و آن هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت
نظرات شما عزیزان:
ذهن را درگیر باعشقی خیالی کرد و رفت
Power By:
LoxBlog.Com |