خزان آرزوها
مغازه ها را رنگ های چراغ قرمز را حتی جدول ضرب را و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم اما گاهی میان آدم ها گم می شوم آدم ها را بلد نیستم . . اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم ویا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن و بیان من حلالم کن...وبعد....
نظرات شما عزیزان:
کوچه ها را بلد شدم
Power By:
LoxBlog.Com |